زیر این سقف کبود دختر کوری زندگی میکرد که یه دوست پسر داشت که عاشقش بود.
دختره همیشه میگفت اگه من چشم داشتم هیچوقت ازت جدانمیشدم.
تا یه روز یه نفر چشماشو به اون اهداء کردو دختره بینا شد وقتی دید پسره هم نابیناس ازش جدا شد. لحظه خدافظی پسره فقط یه چیز گفتو رفت:
مواظب چشم هام باش

نظرات شما عزیزان: