ستاره

علی و پریسا
منوي اصلي
صفحه اصلي
پروفايل مدير
عناوين وبلاگ
آرشيو وبلاگ
پست الكترونيكي

درباره وبلاگ
به وبلاگ ما خوش آمدید ................................... نظر یادتون نره عزیزان
آرشيو
مرداد 1392
تير 1392
خرداد 1392
ارديبهشت 1392
فروردين 1392
اسفند 1391
بهمن 1391
نويسندگان
علی و پریسا
کد هاي جاوا

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 23
بازدید دیروز : 17
بازدید هفته : 40
بازدید ماه : 405
بازدید کل : 9900
تعداد مطالب : 87
تعداد نظرات : 181
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


تست روانشناسی شخصیت...  <-PostCategory-> 

برای تست روانشناسی شخصیت به ادامه مطلب بروید



ادامه مطلب

+ نوشته شده در چهار شنبه 16 مرداد 1392برچسب:,ساعت 14:54 توسط علی و پریسا |
تست روانشناسی...  <-PostCategory-> 

برای تست روانشناسی به ادامه مطلب مراجعه کنید



ادامه مطلب

+ نوشته شده در چهار شنبه 16 مرداد 1392برچسب:,ساعت 14:17 توسط علی و پریسا |
نامه خدا به من ...  <-PostCategory-> 

لطفا این متن رو تا آخر بخونید ...

می‌دانم هر از گاهی دلت تنگ می‌شود. همان دل‌های بزرگی كه جای من در آن است، آن‌قدر تنگ می‌شود كه حتی یادت می‌رود من آن‌جایم!

بقیه را در ادامه مطلب بخوانید



ادامه مطلب

+ نوشته شده در جمعه 11 مرداد 1392برچسب:,ساعت 16:48 توسط علی و پریسا |
نامه من به خدا...  <-PostCategory-> 

 

***لطفا این متن رو تا اخر بخونید...در ضمن من خودم این متن رو نوشتم***

 

 

سلام خدا جونم ...

من بنده تو پریسا هستم .خدایا من تو رو خیلی دوست دارم درواقع من عاشقت هستم .خدایا ...میشه من فقط عاشق تو باشم؟

خدایا من میخوام عاشق تو باشم ...من میخوام پیش تو باشم ...میخوام هرکاری که گفتی رو انجام  بدم.

لطفا بقیه را در ادامه مطلب بخوانید...



ادامه مطلب

+ نوشته شده در جمعه 11 مرداد 1392برچسب:,ساعت 16:37 توسط علی و پریسا |
خوش آمدگویی...  <-PostCategory-> 

 

**نظر یادتون نره عزیزان**

نظر دادن برای این پست غیر فعال هست .لطفا برای هر مطلب زیرش نظر بدید


+ نوشته شده در یک شنبه 6 مرداد 1398برچسب:,ساعت 12:54 توسط علی و پریسا |
داستان قاتل و میوه فروش...  <-PostCategory-> 

جنایت کاری که یک آدم را کشته بود، در حال فرار و آوارگی، با لباس ژنده و پرگرد و خاک و دست و صورت کثیف، خسته و کوفته ، به یک دهکده رسید.
چند روزی چیزی نخورده و بسیار گرسنه بود.
او جلوی مغازه میوه فروشی ایستاد و به پرتقال های بزرگ و تازه خیره شد.

بقیه را در ادامه مطلب بخوانید...



ادامه مطلب

+ نوشته شده در یک شنبه 6 مرداد 1392برچسب:,ساعت 12:42 توسط علی و پریسا |
ترول های بامزه...  <-PostCategory-> 

برای دیدن تصاویر جالب و خنده دار به ادامه مطلب مراجعه کنید...



ادامه مطلب

+ نوشته شده در جمعه 4 مرداد 1392برچسب:,ساعت 20:31 توسط علی و پریسا |
چت کردن دختر و پسر...  <-PostCategory-> 

ﺴﺮ : ﺑﻠﻪ. ﺷﻤﺎ ﭼﯽ؟ازدواج ﮐﺮدﯾﻦ؟

دﺧﺘﺮ : ﻧﻪ. ﻣﻨﻢ ﻣﺠﺮدم. راﺳﺘﯽ ﺗﺤﺼﯿﻼﺗﺘﻮن ﭼﯿﻪ؟

ﭘﺴﺮ : ﻣﻦ ﻓﻮق ﻟﯿﺴﺎﻧﺲ ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ از داﻧﺸﮕﺎه MIT َا ِﻣﺮﯾﮑﺎ دارم. ﺷﻤﺎ ﭼﯽ؟

دﺧﺘﺮ : ﻣﻦ ﻓﺎرغ اﻟﺘﺤﺼﯿﻞ رﺷﺘﻪ ﮔﺮاﻓﯿﮏ از داﻧﺸﮕﺎه ُﺳﺮﺑﻦ ﻓﺮاﻧﺴﻪ ھﺴﺘﻢ.

بقیه را در ادامه مطلب بخوانید...



ادامه مطلب

+ نوشته شده در پنج شنبه 3 مرداد 1392برچسب:,ساعت 15:23 توسط علی و پریسا |
روایتی از سوتی دادن آقایان...  <-PostCategory-> 

یه خانومی واسه تولد شوهرش پیشنهاد داد که برن یه رستوران خیلی شیک ...

وقتی رسیدن به رستوران , دربون رستوران گفت: سلام بهروز جان ... حالت چطوره ؟؟؟

زنه یه کم غافلگیر شد و به شوهره گفت : بهروز , تو قبلا اینجا بودی ؟؟

بقیه را در ادامه مطلب بخوانید...

 



ادامه مطلب

+ نوشته شده در پنج شنبه 3 مرداد 1392برچسب:,ساعت 14:47 توسط علی و پریسا |
عشق خرکی...  <-PostCategory-> 

آهو خیلی خوشگل بود.یک روز یک پری سراغش اومد و بهش گفت:آهو جون! دوست داری شوهرت چجور موجودی باشه؟ آهو گفت :یه مرد خشن و خونسرد و زحمتکش....پری  آرزو آهو رو برآورده کرد و آهو با یک الاغ ازدواج کرد...شش ماه بعد آهو و الاغ برای طلاق سراغ حاکم جنگل رفتند...حاکم پرسید علت طلاق؟

آهو گفت توافق اخلاقی نداریم؛این خره.حاکم پرسید دیگه چی؟آهو گفت:شوخی سرش نمیشه.تا براش عشوه میام جفتک می اندازه.

حاکم پرسید دیگه چی؟ آهو گت: آبروم پیش همه رفته.همه میگن شوهرم حماله.

حاکم پرسید دیگه چی؟آهو گفت :مشکل مسکن دارم.خونه ام عین تویله هست. حاکم پرسید :دیگه چی؟آهو گفت :اعصابم رو خورد کرده هرچی ازش می پرسم مثل خر بهم نگاه میکنه.

حاکم پرسید دیگه چی؟آهو گفت :تا یه چیزی بهش میگم صداش رو بلند میکنه و عرعر میکنه.

حاکم پرسید:دیگه چی؟آهو گفت:از من خوشش نمیاد.همش میگه لاغر مردنی.تو مثل مانکن ها میمونی.

حاکم رو به الاغ کرد و گفت:آیا همسرت راست میگه؟ الاغ گفت: آره.

حاکم گفت: چرا این کار هارو میکنی؟ الاغ گفت :واسه اینکه خرم.حاکم فکری کرد و گفت: خب خره دیگه چیکارش میشه کرد.

نتیجه گیری اخلاقی:در انتخاب همسر دقت کنید.

نتیجه گیری عاشقانه:مواظب باشید وقتی عاشق موجودی میشوید عشق چشم هایتان را کور نکند.

 


+ نوشته شده در چهار شنبه 2 مرداد 1392برچسب:,ساعت 11:50 توسط علی و پریسا |
دوستت دارم...  <-PostCategory-> 

فریاد زدم دوستت دارم صدایم را نشنیدی!

اعتراف کردم که عاشقم ، جرم مرا باور نکردی!

گفتم بدون تو میمیرم ، لبخندی تلخ زدی !

از دلتنگی ات اشک ریختم ، چشمهای خیسم را ندیدی!

چگونه بگویم که دوستت دارم تا تو نیز در جواب بگویی که من هم همینطور!

چگونه بگویم که بی تو این زندگی برایم عذاب است ، تا تو نیز مرا درک کنی!

صدای فریادم را همه شنیدند  جز او که باید میشنید!

اشکهایم را همه دیدند!

آشیانه ای که در قلبت ساخته ام تبدیل به قفسی شده که تا آخر در اینجا گرفتارم!

گرفتار عشقی که باور ندارد مرا ،

فکر میکند که این عشق مثل عشقهای دیگر این زمانه خیالیست ، حرفهای من بیچاره دروغین است!

حالا دیگر آموخته ام که کلام دوستت دارم را بر زبان نیاورم ، دیگر اشک نریزم و  درون خودم بسوزم !

اگر دلتنگت شدم با تنهایی درد دل کنم و اگر مردم نگویم که از عشق تو مردم !

اما رفتنم محال است ، عشق که آمد ، دیگر رفتنی نیست ، جنون که آمد ، عقل در زندگی حاکم نیست!

آنقدر به پایت مینشینم تا بسوزم، تا ابد به عشقت زندگی میکنم تا بمیرم !

گرچه شاید مرا به فراموشی بسپاری ، اما عشق برای من با ارزش و فراموش نشدنیست است!

 


+ نوشته شده در چهار شنبه 2 مرداد 1392برچسب:,ساعت 11:44 توسط علی و پریسا |
گفت و گوی عاشقانه با خدا...  <-PostCategory-> 

گفتم: خدای من، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم سر سنگینم را

که پر از دغدغه ی دیروز بود و هراس فردا، بر شانه های صبورت بگذارم

آرام برایت بگویم و بگریم، در آن لحظات شانه های تو کجا بود؟

بقیه را در ادامه مطلب بخوانید...



ادامه مطلب

+ نوشته شده در سه شنبه 1 مرداد 1392برچسب:,ساعت 14:31 توسط علی و پریسا |
نوازنده پیانو...  <-PostCategory-> 

 چشماشو بست و مثل هر شب

انگشتاشو کشید روی دکمه های پیانو .

صدای موسیقی فضای کوچیک کافی شاپ رو پر کرد .
 
روحش با صدای آروم و دلنواز موسیقی ,
 
موسیقی که خودش خلق می کرد اوج می گرفت .
 
بقیه را در ادامه مطلب بخوانید...


ادامه مطلب

+ نوشته شده در یک شنبه 30 تير 1392برچسب:,ساعت 23:21 توسط علی و پریسا |
داستان غمگین...  <-PostCategory-> 

 

يک روز يک پسر و دختر جوان دست در دست هم از خياباني عبور ميکردند
جلوي ويترين يک مغازه مي ايستند
دختر:واي چه پالتوي زيبايي
پسر: عزيزم بيا بريم تو بپوش ببين دوست داري؟
وارد مغازه ميشوند دختر پالتو را امتحان ميکند و بعد از نيم ساعت ميگه که خوشش اومده

بقیه را در ادامه مطلب بخوانید



ادامه مطلب

+ نوشته شده در یک شنبه 30 تير 1392برچسب:,ساعت 23:4 توسط علی و پریسا |
عشق ابدی...  <-PostCategory-> 

خواهش میکنم این داستان رو تا آخر بخونید...

پسر وقتی به خودش اومد دید که روی تخت بیمارستان زیر سرم خوابیده . چیزی یادش نبود میخواست از روی تخت بلند بشه که یه دست گرم از بلند شدنش جلو گیری کرد . برگشت و نگاه کرد دست پدرش بود تا حالا پدر رو اینطوری ندیده بود پدر طبق معمول تسبیح چوبی قشنگش توی دستش بود و شبنم اشکش ریش سفیدشو خیس کرده بود . خواست حرف بزنه که پدر بهش اشاره کرد آروم سرجاش بخوابه آخه دکتر گفته بود اصلا نباید تحت هیچ فشاری قرار بگیره پسر طبق معمول حرف پدر رو گوش کرد و آروم دراز کشید و خوابش برد .

لطفا بقیه داستان رو در ادامه مطلب بخونید



ادامه مطلب

+ نوشته شده در جمعه 28 تير 1392برچسب:,ساعت 16:31 توسط علی و پریسا |
مادر...  <-PostCategory-> 

 

مادر من فقط یك چشم داشت . من از اون متنفر بودم ... اون همیشه مایه خجالت من بود.
اون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می پخت
یك روز اومده بود دم در مدرسه كه به من سلام كنه و منو با خود به خونه ببره
خیلی خجالت كشیدم . آخه اون چطور تونست این كار رو بامن بكنه ؟
به روی خودم نیاوردم ، فقط با تنفر بهش یه نگاه كردم وفورا از اونجا دور شدم
روز بعد یكی از همكلاسی ها منو مسخره كرد و گفت هووو .. مامان تو فقط یك چشم داره

بقیه داستان را در ادامه مطلب بخوانید...



ادامه مطلب

+ نوشته شده در جمعه 28 تير 1392برچسب:,ساعت 16:15 توسط علی و پریسا |
عشق پنهان...  <-PostCategory-> 

دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد.. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد.

لطفا به برای خواندن بقیه داستان به ادامه مطلب مراجعه کنید..

 



ادامه مطلب

+ نوشته شده در جمعه 28 تير 1392برچسب:,ساعت 15:43 توسط علی و پریسا |
عروسک...  <-PostCategory-> 

 

چند روز به کریسمس مانده بود که به یک مغازه رفتم تا برای نوه ی کوچکم عروسک بخرم. همان جا بود که پسرکی را دیدم که یک عروسک در بغل گرفت و به خانمی که همراهش بود گفت: “عمه جان…” اما زن با بی حوصلگی جواب داد: “جیمی، من که گفتم پولمان نمی رسد!”
زن این را گفت و سپس به قسمت دیگر فروشگاه رفت.

بقیه اش را در ادامه مطلب بخوانید...



ادامه مطلب

+ نوشته شده در چهار شنبه 26 تير 1392برچسب:,ساعت 19:21 توسط علی و پریسا |
لطفه ها...  <-PostCategory-> 

شما چند تا بچه دارین؟
بابام : یکی
ولی توشناسنامه که نوشته دو تا
اونو میگی؟ دکور خونست :|
فقط وقتهایی که اینترنت قطع میشه میاد بیرون یه دوری میزنه :D
..................................

سال دیگه تابستون اگه هندونه و خربزه گیرتون اومد بخورین
ولی تخمه هاشونو دور نریزین ،
نگه دارین واسه آجیل عید ۹۳ … :|
..................................

بقیه را در ادامه مطلب بخوانید



ادامه مطلب

+ نوشته شده در دو شنبه 10 تير 1392برچسب:,ساعت 21:34 توسط علی و پریسا |
نامه سرگشاده جودی آبت به بابا لنگ دراز  <-PostCategory-> 

 

سلام " پندلتون" عزيزم

فضا فضای عاشقی ست و جان می دهد براي قدم زدن. اي كاش هوا خوب بود و ما پابه پای هم به تپه هاي اطراف دانشگاه مان مي رفتيم تا برايت از اتفاقات گوناگوني كه براي من و دوستانم به وجود آمده مي گفتم اما حيف كه من از ديدار تو محرومم و تو با آن درشكه رينگ اسپرتت داري توي اتوبانها ويراژ مي دهي!

بابا لنگ دراز من

از فضای دانشگاه و وضعیت خوابگاه ها و خانه های دانشجویی، از اتاقهایی که به جای بوی درس بوی قلیان دوسیب می دهند و مخ هایی که با انواع مواد مخدر سوت می شوند و از شرط بندی و ورق بازی بارها برایت نوشته ام، اما اینبار اتفاقات جدیدی برای دوستانم روی داده که دوست دارم برایت تعریف کنم.

پدر جان، وضعیت دانشگاه ما (بخوانید همه دانشگاهها!) هر روز بدتر از دیروز می شود و کسی هم گوشش بدهکار نیست. الان که دارم برایت نامه می نویسم بحث ازدواج های سوری همکلاسی ها داغ داغ است و کار به جایی رسیده که هم اتاقي ام "سالی" 24 ساعته مشغول sms بازی با " كاكرو يوگا " دروازه بان تيم اميد است و احتمالا در مورد مهمانی هفته بعد باهم قرار می گذارند.

دوست پولدارم "جوليا" كه پدرش بعد از قبولي در دانشگاه برايش يك درشكه آپشن دار چهار اسبه خريده بود براي خودش لپ تاپ خريده و دائما در حال چت كردن با "گاروني" يكي از"بچه هاي مدرسه والت" است. البته همه از انتخاب "جولیا" در عجبند چون "گاروني" پول ندارد و مجبور است در كافي نت با "جوليا" چت كند!

بقیه را در ادامه مطلب بخوانید



ادامه مطلب

+ نوشته شده در دو شنبه 10 تير 1392برچسب:,ساعت 16:17 توسط علی و پریسا |
زندگی یعنی این.....  <-PostCategory-> 

 

حرف های دل من:

 فرشته من,تمام هستی و وجودم,جان جانانم,امروز تنها چند کلمه,آن هم با مداد برایم نوشته بودی که تا قبل از فردا وضعیت جا ومکان تو مشخص نمیشود.چه اتلاف وقت بیهوده ای! چرا باید این غم و اندوه عمیق وجود داشته باشد؟ آیا عشق ما نمیتواند بدون اینکه قربانی یگیرد ادامه پیدا کند؟ بدون اینکه همه چیزمان را بگیرد.آیا میتوانی این وضع را عوض کنی؟ اینکه من تماماً به تو تعلق ندارم و تو هم نمیتوانی تمام و کمال از آن من باشی؟

چه شگفت انگیز است! به زیبایی طبیعت که همان عشق راستین است,بنگر تا به آرامش برسی,عشق هست و نیست تو را طلب میکند و به راستی حق با اوست.

حکایت عشق من و تو نیز از این قرار است.اگر به وصال کامل برسیم دیگر از عذاب فراق آزرده نخواهیم شد.

بگذار برای لحظه ای از دنیا و مافیها رها شده و به خودمان بپردازیم.بی گمان یکدیگر را خواهیم دید.از این گذشته نمی توانم آنچه را که در این چند روز در مورد زندگی ام پی برده ام در نامه بنویسم.اگر در کنارم بودی هیچگاه چنین افکاری به سراغم نمی آمد.

حرفهای بسیاری در دل دارم که باید به تو بگویم.

آه لحظه هایی هست که حس میکنم سخن گفتن کافی نیست.

شاد باش "ای تنها گنج واقعی من بمان" ای همه هستی من.

بدون شک خدایان آرامشی به ما ارزانی خواهد داشت که بهترین هدیه است.


+ نوشته شده در جمعه 31 خرداد 1392برچسب:,ساعت 21:53 توسط علی و پریسا |
  <-PostCategory-> 

 

 

حرف های دل من:

 

نمي دونم از كجا شروع كنم؟
از خوبيت از اميدت از حرفهاي پر از ماهت يا از چشات كه من’ كشته حتي از عصبانيتت چون اونم برام غنيمته كاش بدوني كه چه قدر دوستت دارم كاش بدوني ارزشت بيشتر از اين حرفهاست تو برام مثل باروني كه برام هميشه سبكي مياره مثل بارون از آسمون به دل عاشق من مي باره مثل بارون صدات براي دل آدمي آرام و نرمه چه خوبه بودنت چه خوبهه احساست و حتي لمس كردنت انقدر دوست دارم به اون شونه هات سرم’ بزارم’ حرفهاي دلم’ بهت بگم باهات گريه كنم باهات بخندم و هر لحظه به چشماي پر مهرت نگاه كنم چون اون چشمات من’ به زندگي بيشتر وابسته مي كنه. هر موقع صداي قشنگت’ مي شنوم دلــــم مي لرزه يه جوري اروم و هيجان زده ميشم از خودم از بودنم جدا ميشم و خودم’ به تو ميسپارم اگه تو دلم باشي باور نميكني ميگي اين دل هموني كه فكر ميكنم دوستم نداره ولي كاش از چشام بخوني كه حتي بودنت گفتنت خواستنت و همه چيزت برام از همه كس باارزش تر. مي دوني ، زندگي من مثل يه كاغذ سياه كه تو نقطه ي سفيدش هستي و هر لحظه كه عشق من به تو زياد مي شه اون نقطه به اوج خود مي رسه و بزرگتر مي شه و زندگي يه رنگ ديگه با تو مي گيره هيچ كس تو رو از من نمي تونه بگيره حتي خودت چون اسمت ، عشقت و بودنت تو دلم حك شده و محاله كه پاك شه يعني خودم هم نمي زارم پاك شه عشقت بـــــرام مثل گلهاي بهاري هر روز تازه تر مي شه به جاي اينكه تكراري شه هر روز بوي قشنگتري به خودش مي گيره عشقت برام خيلي تازه و تازه تر هست مثل بوي بارون مثل بوي ياسمن انقدر از ته دل نفس مي كشم تا بيشتر به بودنت و عشقت معتاد بشم.

    

 

 


+ نوشته شده در جمعه 31 خرداد 1392برچسب:,ساعت 21:45 توسط علی و پریسا |
خدای من  <-PostCategory-> 

 

گفتم: خدای من دقایقی بود در زندگی ام که هوس می کردم سر سنگینم را که پر از دغدغه ی دیروز بود و هراس فردا بر شانه های صبورت بگذارد و آرام برایت بگویم و بگریم. در آن لحظه شانه های تو کجا بود؟

بقیه را در ادامه مطلب بخوانید



ادامه مطلب

+ نوشته شده در دو شنبه 13 خرداد 1392برچسب:,ساعت 11:3 توسط علی و پریسا |
عاشقان  <-PostCategory-> 

 

 

پسر: ضعیفه!دلمون برات تنگ شده بود اومدیم زیارتت کنیم!دختر: توباز گفتی 

ضعیفه؟پسر: خب… منزل بگم چطوره؟... دختر: وااااای… از دست تو!پسر: باشه… 

باشه ببخشید ویکتوریا خوبه؟دختر:اه…اصلاباهات قهرم.پسر: باشه بابا… توعزیز   

 

منی، خوب شد؟… آشتی؟دختر:آشتی… راستی گفتی دلت چی شده بود؟پسر:  

 

دلم! آها یه کم می پیچه…! ازدیشب تاحالا.دختر: … واقعا که!پسر: خب چیه؟  

نمیگم مریضم اصلا… خوبه؟دختر: لوووس!پسر: ای بابا… ضعیفه! این نوبه اگه   

قهرکنی دیگه نازکش نداری ها!دختر: بازم گفت این کلمه رو…!پسر: خب   

تقصرخودته! میدونی که من اونایی رو که دوست دارم اذیت میکنم… هی نقطه

ضعف میدی دست من!دختر: من ازدست توچی کارکنم؟پسر: شکرخدا…!

بقیه را در ادامه مطلب بخوانید



ادامه مطلب

+ نوشته شده در دو شنبه 13 خرداد 1392برچسب:,ساعت 10:52 توسط علی و پریسا |
  <-PostCategory-> 

 

هیچ کس را در زندگی تان ملامت نکنید

آدم های بد تجربه ؛

آدم های خوب برایتان شادی می آورند

بد ترین ها درس عبرت می شوند 

بهترین ها خاطره

 


+ نوشته شده در دو شنبه 13 خرداد 1392برچسب:,ساعت 10:17 توسط علی و پریسا |
  <-PostCategory-> 


 مرا هرگز نباشد بیمی از مشت

برادر جان مرا نامردمی کشت

فتوت پیشه خندد روی در روی

زند نامرد ناکـــس خنجر از پشت

 

***

گمان کردم که با من همدل و همراه و همدردی ، به مردی با تو پیوستم ندانستم که نامردی

 

***

روزگاری مردم دنیا دلشان درد نداشت. هر کسی غصه اینکه چه می کرد نداشت. چشم سادگی از لطف زمین می جوشید. خودمانیم زمین این همه نا مرد نداشت

 

***

چه قدر سخته دلت بخواد سرت رو باز به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر آوار نامردیش
همه وجودت له شده ….

 

***

به نامردی نامردان قسم خوردم

که نامردی کنم در حق نامردان

 

***

تو میخواستی بشی سنگ صبورم ، تو شدی سنگ و من هنوز صبورم …

 

***

نگران نباش ، نفرینت نمیکنم !
همین که دیگر جایت در دعاهایم خالیست ، برایت کافیست !!!

 

***

خیانت واژه ی تلخی ست ، حقیقتی زهرآگین ،
فرود دشنه، پی در پی ، بر پیکره ی دوستت دارمها ،
هرگز تبرئه ای نیست
آنکه را که را چنین به کشتن قلب آهنگین عشق برخاست و دلی را که پژمرد …


+ نوشته شده در دو شنبه 13 خرداد 1392برچسب:,ساعت 10:1 توسط علی و پریسا |
  <-PostCategory-> 

 

خدا می داند !!! 

ولی آنروز که آخرین زنگ دنیا می خورد
دیگر نه می شود تقلب کرد و نه میشود سر کسی را کلاه گذاشت.

آنروز تازه می فهمیم دنیا با همه بزرگی اش ، از جلسه امتحان هم کوچکتر بود.

آنروز تازه می فهمیم که زندگی عجب سوال سختی بود
سوالی که بیش از یک بار نمی توان به آن پاسخ داد. 

خدا کند آنروز که آخرین زنگ دنیا می خورد
روی تخته سیاه قیامت اسم ما را جز خوبها بنویسند. 

خدا کند حواسمان بوده باشد
زنگهای تفریح آنقدر در حیاط نمانده باشیم که حیات یادمان رفته باشد. 

خدا کند که دفتر زندگیمان را جلد کرده باشیم و بدانیم دنیا چرک نویسی بیش نیست.


+ نوشته شده در یک شنبه 12 خرداد 1392برچسب:,ساعت 16:33 توسط علی و پریسا |
  <-PostCategory-> 

 

 

 

 زندگی، زندگی نو بودن است


زندگی غیر قابل پیش بینی بودن است

زندگی لحظه ای خندیدن و لحظه ای دیگر گریستن است

زندگی با تو بودن است

زندگی عشقت را به دل داشتن است

زندگی برای من ، با تو بودن است

زندگی بودن در این لحظه است

زندگی دیدن آینده اما در آن غرق نشدن است

زندگی فراموش کردن گذشته اما از آن درس گرفتن است

آن که می گوید زندگی گذشته است مرده

آن هم که می گوید زندگی در راه است باخته

زندگی اکنون است ، همین لحظه زندگیست
 

+ نوشته شده در یک شنبه 12 خرداد 1392برچسب:,ساعت 13:54 توسط علی و پریسا |
  <-PostCategory-> 

 

دلم برای خواندن تو تنگ شده 

برای از ته دل تورا صدا زدن 

و تو همچنان عاشقانه مرا اجابت کنی 

دلم برای عشق تو تنگ شده 

برای ناز خریدن های تو 

دستم را بگیر و از این جهان برهانم 

من از این زمینیان به ستوه امده ام 

از آنها که ادعا میکنند خلیفه تو هستند روز این کره خاکی 

میدانم من نیز خود یکی از این مدعیان هستم 

مرا از این همه خاک برهان  

تو نیز خوب میدانی که

((خاک استعداد هرچیزی را دارد الا ادم شدن را ))

 

 


+ نوشته شده در یک شنبه 12 خرداد 1392برچسب:,ساعت 12:6 توسط علی و پریسا |
  <-PostCategory-> 

 

- دلم آنقدر خسته است که می خواهد برود گوشه ای پشت به دنیا زانوهایش را بغل

   کند و بگوید : خدایا ! می دیگر بازی نمیکنم ...

- پری برای پرواز ندارم ... اما دلی دارم که هر لحظه به یادت پرواز میکند !

- کاش دستانم آنقدر بزرگ  بود که میتوانستم چرخ دنیا را به کامت بچرخانم اما کسی

   را میشناسم که بر همه چیز تواناست ... تو را به او میسپارم

- کافه چی !!؟ قهوه ام را  شیرین  کن ... آن روزها  که  تلخ  میخوردم , روزگارم شیرین

   بود !!!

- نجارها  هم  کورند ... هنوز هم  تخت دو  نفره می سازند ! نمی بینند  همه  تنهاییم !

  حتی آنهایی که دو نفره می خوابند !

- سبز ... زرد ... قرمز ...  وسوسه شدم  کدام  سیب  را  بخرم . میوه فروش  پوزخندی

  زد و گفت : تردید نکن ...تمام سیب ها تو زردند !!!!

 



ادامه مطلب

+ نوشته شده در یک شنبه 12 خرداد 1392برچسب:,ساعت 11:44 توسط علی و پریسا |
  <-PostCategory-> 

 

 

زندگی یک مشکل است با آن روبرو شو.

زندگی یک معادله است موازنه کن

زندگی یک معما است آن را حل کن.

زندگی یک تجربه است آن را مرور کن.

زندگی یک مبارزه است قبول کن.

زندگی یک کشتی است با آن دریا نوردی کن.

زندگی یک سوال است آن را جواب بده.

زندگی یک موفقیت است لذت ببر.

زندگی یک بازی است برنده و پیروز شو.

زندگی یک هدیه است آن را دریافت کن.

 زندگی دعا است آن را مرتب بخوان.

زندگی یک دوربین است سعی کن با صورت خندان و شاد با آن روبرو بشی . 


+ نوشته شده در یک شنبه 12 خرداد 1392برچسب:,ساعت 11:14 توسط علی و پریسا |
  <-PostCategory-> 

 

مادر، تو رفیع ترین داستان حیات منی. تو به من درس زندگی آموختی. تو چون پروانه سوختی و چون شمع گداختی و مهربانانه با سختی های من ساختی. مادر، ستاره ها نمایی از نگاه توست و مهتاب پرتوی از عطوفتت، و سپیده حکایتی از صداقتت. قلم از نگارش شُکوه تو ناتوان است و هزاران شعر در ستایش مدح تو اندک. مادر، اگر نمی توانم کوشش هایت را ارج نهم و محبت هایت را سپاس گزارم، پوزش بی کرانم را همراه با دسته گلی از هزاران تبریک، بپذیر. فروغ تو تا انتهای زمان جاوید و روزت تا پایان روزگار، مبارک باد.

بهار زندگی


مادر، تو شکوفاتر از بهار، نهالِ تنم را پر از شکوفه کردی و با بارانِ عاطفه های صمیمی، اندوه های قلبم را زدودی و مرهمی از ناز و نوازش بر زخم های زندگی ام نهادی. در «تابستان»های سختی با خنکای عشق و وفای خویش، مددکار مهربان مشکلاتم بودی تا در سایه سارِ آرامش بخش تو، من تمامی دردها و رنج ها را بدرود گویم. با وجود تو، یأس دری به رویم نگشود و زندگی رنگ «پائیز» ناامیدی را ندید. تو در «زمستانِ» مرارت های زندگی، چونان شمع سوختی تا نگذاری رنجش هیچ سختی ستون های تنم را بلرزاند. مادر، ای بهار زندگی، شادترین لبخندها و عمیق ترین سلام های ما، همراه با بهترین درودهای خداوندی، نثار بوستان دل آسمانی ات باد.

بقیه را در ادامه مطلب بخوانید...



ادامه مطلب

+ نوشته شده در یک شنبه 12 خرداد 1392برچسب:,ساعت 10:45 توسط علی و پریسا |
  <-PostCategory-> 

 

نامه یک پسر عاشق به دختر مورد علاقه اش، لطفا تا آخرشو بخوانید تا متوجه عشق پسر به دختر مورد علاقه اش شوید.

نامه را در ادامه مطلب بخوانید....

 



ادامه مطلب

+ نوشته شده در شنبه 11 خرداد 1392برچسب:,ساعت 19:13 توسط علی و پریسا |
  <-PostCategory-> 

 تقدیم به داداش پریسا (آریا) و داداش علی (حسین) :

******

کاش میشد همیشه کودک بود
زندگی شادی و عروسک بود

* * * * *

کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
جمع بودن بود و تفریقی نبود
کاش می‌شد باز کوچک می‌شدیم
لا اقل یک روز کودک می‌شدیم

* * * * *

کودک که بودیم هیچ کس روزمان را تبریک نگفت

اما حالا من

روز کودک را به تو که سادگی و صداقت و صفای وجودت همچون کودکان است تبریک میگویم

* * * * *

شکست شیشه…
باز شد پنجره…!
چقدر تند دوید کودکی های
بازیگوش من

* * * * *

کودکی غنچه ای از رود صداقت به صفای آب است
کودکی صفحه ای از عشق و محبت به شکوه ماه است
کودکی سلسله ی اشک به دنبال سرشت است
کودکی لاله ی سرخ است به باغ امید

* * * * *

کاش کودک بودم تا بزرگترین شیطنت زندگی ام نقاشی روی دیوار بود، ای کاش کودک بودم تا از ته دل می خندیدم نه اینکه مجبور باشم همواره تبسمی تلخ بر لب داشته باشم ، ای کاش کودک بودم تا در اوج ناراحتی و درد با یک بوسه همه چیز را فراموش می کردم

 

(دوستت تون داریم آریا 1 ساله و حسین 2 ساله عزیز)

از طرف علی و پریسا


+ نوشته شده در شنبه 11 خرداد 1392برچسب:,ساعت 18:31 توسط علی و پریسا |
  <-PostCategory-> 

 

 

بهشت را جستجو نمودم، پس آن را در بخشندگى و جوانمردى یافتم.

و تندرستى و رستگارى را جستجو نمودم، پس آن را در گوشه ‏گیرى (مثبت و سازنده) یافتم.

بقیه را در ادامه مطلب بخوانید

 



ادامه مطلب

+ نوشته شده در شنبه 11 خرداد 1392برچسب:,ساعت 15:14 توسط علی و پریسا |
جملات بزرگان درباره خوشبختی...  <-PostCategory-> 


 

 

شاتو بريان

 

سعادت  مانند توپ فوتبال  است  وقتي  از ما دور مي  شود  دنبال آن مي دويم و وقتي  مي ايستد با يك ضربه  آنرا از خود  دور مي سازيم

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::.

 بقیه جملات را در ادامه مطلب بخوانید....

        

 



ادامه مطلب

+ نوشته شده در شنبه 11 خرداد 1392برچسب:,ساعت 14:35 توسط علی و پریسا |
جملات قصار...  <-PostCategory-> 

از دیروز پند بگیر.برای امروز زندگی کن و به فردا امیدوار باش.

::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

بخشندگی را از گل بیاموز زیرا حتی ته کفشی را که لگدمالش  می کند خوش بو میسازد

آدم بخشنده عزیز است اگر چه فقیر باشد

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

 بقیه جملات را در ادامه مطلب بخوانید

 



ادامه مطلب

+ نوشته شده در شنبه 11 خرداد 1392برچسب:,ساعت 14:5 توسط علی و پریسا |
  <-PostCategory-> 

اسم هر دویمان را در گینس ثبت میکنند !

تو در دروغ گفتن رکورد زدی … 

من در باور کردن … !!!

**************

تغییر نکنید ؛ بخاطر اینکه آدمها دوستتان داشته باشند !

خودتان باشید ....
و بدانید آدمهایی که لیاقتتان را دارند ،
خودِ واقعی شما را دوست خواهند داشت … !!!

  ***************

 

ما آدم ها موجودات عجیبی هستیم .... وقتی میگیم تنهام بذار ؛ یعنی بیشتر از همیشه به وجودت احتیاج دارم ... !!!

 ***************

میدونی گاهی سخت ترین افتادن کدومه؟

اینکه وسط شلوغی و خنده

یهو

بیافتم به یادت

 ***

**

*


+ نوشته شده در شنبه 11 خرداد 1392برچسب:,ساعت 13:37 توسط علی و پریسا |
  <-PostCategory-> 

هرجادلت شکست خودت شکسته ها روجمع کن تاهرکسی منت دست زخمیشو سرت نزاره

******

گریه ام میگیرد ازدل تنگ وتنهایم، ازنگاه مانده درباران،ازسکوت من وشبهایم،گریه ام میگیرد،اما من هنوزشادم ک دراین ثانیه های پردرد..عشق خدا مانده دریادم…

******

ازنسیم پرسیدم عشق چیست؟گفت ازمن خنک تراست..ازاقیانوس پرسیدم عشق چیست؟گفت ازمن وسیعتراست..ازعشق پرسیدم چیستی؟گفت ای رفیق،نگاهی بیش نیستم..

******

خدا نکنه عاشق کسی بشی که عاشق کس دیگس خدا نکنه بهت بگه دوستت دارم ولی تو دلش چیز دیگه باشه خدا نکنه عشقت بهت اس بده و بگه : برام مهم نبودی واسه همین رفتم با عشقم خدا نکنه عشقت بهت بگه الان تو دانشگاهم ، در صورتی که بری تو ساعت و ببینی کلاسها تشکیل نشده و بعدا بفهمی عشقت با عشقش بوده

******

عشق مثل آبه میتونی تودستات قایمش کنی ولی یه روزدستاتوبازمیکنی میبینی همش چکیده بدون اینکه بفهمی دستت پرازخاطره هس

******
خدایا… مارا ببخش به خاطر همه درهایی که زدیم، و هیچ کدام خانه تو نبود

 


+ نوشته شده در جمعه 10 خرداد 1392برچسب:,ساعت 15:20 توسط علی و پریسا |
متن های غمگین تنهایی...  <-PostCategory-> 

 

من عاشق مزاحم هستم!!!
آخر گمان میکنم تویی!
درخاطرت هست روزی تو هم مزاحم بودی؟

::
::

بقیه را در ادامه مطلب بخوانید...

 



ادامه مطلب

+ نوشته شده در جمعه 10 خرداد 1392برچسب:,ساعت 15:12 توسط علی و پریسا |
مطالب پيشين
» تست روانشناسی شخصیت...
» تست روانشناسی...
» نامه خدا به من ...
» نامه من به خدا...
» خوش آمدگویی...
» داستان قاتل و میوه فروش...
» ترول های بامزه...
» چت کردن دختر و پسر...
» روایتی از سوتی دادن آقایان...
» عشق خرکی...
» دوستت دارم...
» گفت و گوی عاشقانه با خدا...
» نوازنده پیانو...
» داستان غمگین...
» عشق ابدی...
» مادر...
» عشق پنهان...
» عروسک...
» لطفه ها...
» نامه سرگشاده جودی آبت به بابا لنگ دراز


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 9 صفحه بعد


پيوندها


حرف هایی برای نگفتن يه كلبه واسه دختر خانما باران تنهایی کوشا چت عاشقانه غزل چت زاغمرز فردا دانلود GAME ABAD ردیاب جی پی اس ماشین ارم زوتی z300 جلو پنجره زوتی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ستاره و آدرس ali.parisa.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





فال حافظ

جوک و اس ام اس

قالب های نازترین

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی

پيوندهاي روزانه

حرف هایی برای نگفتن
پالت( نقاشی های فوق العاده)
باران تنهایی
مرد همیشه آبی
smsjojo
عاشقانه
وبلاگ رپ مبین
وبلاگ عاشقانه
زاغمرز
♠GAME ABAD♠
حواله یوان به چین
خرید از علی اکسپرس
دزدگیر دوچرخه
الوقلیون

 

فال حافظ

جوک و اس ام اس

قالب های نازترین

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی

طراح قالب

Power By:LoxBlog.Com & NazTarin.Com