فرشته من,تمام هستی و وجودم,جان جانانم,امروز تنها چند کلمه,آن هم با مداد برایم نوشته بودی که تا قبل از فردا وضعیت جا ومکان تو مشخص نمیشود.چه اتلاف وقت بیهوده ای! چرا باید این غم و اندوه عمیق وجود داشته باشد؟ آیا عشق ما نمیتواند بدون اینکه قربانی یگیرد ادامه پیدا کند؟ بدون اینکه همه چیزمان را بگیرد.آیا میتوانی این وضع را عوض کنی؟ اینکه من تماماً به تو تعلق ندارم و تو هم نمیتوانی تمام و کمال از آن من باشی؟
چه شگفت انگیز است! به زیبایی طبیعت که همان عشق راستین است,بنگر تا به آرامش برسی,عشق هست و نیست تو را طلب میکند و به راستی حق با اوست.
حکایت عشق من و تو نیز از این قرار است.اگر به وصال کامل برسیم دیگر از عذاب فراق آزرده نخواهیم شد.
بگذار برای لحظه ای از دنیا و مافیها رها شده و به خودمان بپردازیم.بی گمان یکدیگر را خواهیم دید.از این گذشته نمی توانم آنچه را که در این چند روز در مورد زندگی ام پی برده ام در نامه بنویسم.اگر در کنارم بودی هیچگاه چنین افکاری به سراغم نمی آمد.
حرفهای بسیاری در دل دارم که باید به تو بگویم.
آه لحظه هایی هست که حس میکنم سخن گفتن کافی نیست.
شاد باش "ای تنها گنج واقعی من بمان" ای همه هستی من.
بدون شک خدایان آرامشی به ما ارزانی خواهد داشت که بهترین هدیه است.
نمي دونم از كجا شروع كنم؟
از خوبيت از اميدت از حرفهاي پر از ماهت يا از چشات كه من’ كشته حتي از عصبانيتت چون اونم برام غنيمته كاش بدوني كه چه قدر دوستت دارم كاش بدوني ارزشت بيشتر از اين حرفهاست تو برام مثل باروني كه برام هميشه سبكي مياره مثل بارون از آسمون به دل عاشق من مي باره مثل بارون صدات براي دل آدمي آرام و نرمه چه خوبه بودنت چه خوبهه احساست و حتي لمس كردنت انقدر دوست دارم به اون شونه هات سرم’ بزارم’ حرفهاي دلم’ بهت بگم باهات گريه كنم باهات بخندم و هر لحظه به چشماي پر مهرت نگاه كنم چون اون چشمات من’ به زندگي بيشتر وابسته مي كنه. هر موقع صداي قشنگت’ مي شنوم دلــــم مي لرزه يه جوري اروم و هيجان زده ميشم از خودم از بودنم جدا ميشم و خودم’ به تو ميسپارم اگه تو دلم باشي باور نميكني ميگي اين دل هموني كه فكر ميكنم دوستم نداره ولي كاش از چشام بخوني كه حتي بودنت گفتنت خواستنت و همه چيزت برام از همه كس باارزش تر. مي دوني ، زندگي من مثل يه كاغذ سياه كه تو نقطه ي سفيدش هستي و هر لحظه كه عشق من به تو زياد مي شه اون نقطه به اوج خود مي رسه و بزرگتر مي شه و زندگي يه رنگ ديگه با تو مي گيره هيچ كس تو رو از من نمي تونه بگيره حتي خودت چون اسمت ، عشقت و بودنت تو دلم حك شده و محاله كه پاك شه يعني خودم هم نمي زارم پاك شه عشقت بـــــرام مثل گلهاي بهاري هر روز تازه تر مي شه به جاي اينكه تكراري شه هر روز بوي قشنگتري به خودش مي گيره عشقت برام خيلي تازه و تازه تر هست مثل بوي بارون مثل بوي ياسمن انقدر از ته دل نفس مي كشم تا بيشتر به بودنت و عشقت معتاد بشم.
گفتم: خدای من دقایقی بود در زندگی ام که هوس می کردم سر سنگینم را که پر از دغدغه ی دیروز بود و هراس فردا بر شانه های صبورت بگذارد و آرام برایت بگویم و بگریم. در آن لحظه شانه های تو کجا بود؟
بقیه را در ادامه مطلب بخوانید
ادامه مطلب + نوشته شده در دو شنبه 13 خرداد 1392برچسب:,
گمان کردم که با من همدل و همراه و همدردی ، به مردی با تو پیوستم ندانستم که نامردی
***
روزگاری مردم دنیا دلشان درد نداشت. هر کسی غصه اینکه چه می کرد نداشت. چشم سادگی از لطف زمین می جوشید. خودمانیم زمین این همه نا مرد نداشت
***
چه قدر سخته دلت بخواد سرت رو باز به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر آوار نامردیش
همه وجودت له شده ….
***
به نامردی نامردان قسم خوردم
که نامردی کنم در حق نامردان
***
تو میخواستی بشی سنگ صبورم ، تو شدی سنگ و من هنوز صبورم …
***
نگران نباش ، نفرینت نمیکنم ! همین که دیگر جایت در دعاهایم خالیست ، برایت کافیست !!!
***
خیانتواژه ی تلخی ست ، حقیقتی زهرآگین ، فرود دشنه، پی در پی ، بر پیکره ی دوستت دارمها ، هرگز تبرئه ای نیست آنکه را که را چنین به کشتن قلب آهنگین عشق برخاست و دلی را که پژمرد …
مادر، تو رفیع ترین داستان حیات منی. تو به من درس زندگی آموختی. تو چون پروانه سوختی و چون شمع گداختی و مهربانانه با سختی های من ساختی. مادر، ستاره ها نمایی از نگاه توست و مهتاب پرتوی از عطوفتت، و سپیده حکایتی از صداقتت. قلم از نگارش شُکوه تو ناتوان است و هزاران شعر در ستایش مدح تو اندک. مادر، اگر نمی توانم کوشش هایت را ارج نهم و محبت هایت را سپاس گزارم، پوزش بی کرانم را همراه با دسته گلی از هزاران تبریک، بپذیر. فروغ تو تا انتهای زمان جاوید و روزت تا پایان روزگار، مبارک باد.
بهار زندگی مادر، تو شکوفاتر از بهار، نهالِ تنم را پر از شکوفه کردی و با بارانِ عاطفه های صمیمی، اندوه های قلبم را زدودی و مرهمی از ناز و نوازش بر زخم های زندگی ام نهادی. در «تابستان»های سختی با خنکای عشق و وفای خویش، مددکار مهربان مشکلاتم بودی تا در سایه سارِ آرامش بخش تو، من تمامی دردها و رنج ها را بدرود گویم. با وجود تو، یأس دری به رویم نگشود و زندگی رنگ «پائیز» ناامیدی را ندید. تو در «زمستانِ» مرارت های زندگی، چونان شمع سوختی تا نگذاری رنجش هیچ سختی ستون های تنم را بلرزاند. مادر، ای بهار زندگی، شادترین لبخندها و عمیق ترین سلام های ما، همراه با بهترین درودهای خداوندی، نثار بوستان دل آسمانی ات باد.
بقیه را در ادامه مطلب بخوانید...
ادامه مطلب + نوشته شده در یک شنبه 12 خرداد 1392برچسب:,
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
جمع بودن بود و تفریقی نبود
کاش میشد باز کوچک میشدیم
لا اقل یک روز کودک میشدیم
* * * * *
کودک که بودیم هیچ کس روزمان را تبریک نگفت
اما حالا من
روز کودک را به تو که سادگی و صداقت و صفای وجودت همچون کودکان است تبریک میگویم
* * * * *
شکست شیشه…
باز شد پنجره…!
چقدر تند دوید کودکی های
بازیگوش من
* * * * *
کودکی غنچه ای از رود صداقت به صفای آب است
کودکی صفحه ای از عشق و محبت به شکوه ماه است
کودکی سلسله ی اشک به دنبال سرشت است
کودکی لاله ی سرخ است به باغ امید
* * * * *
کاش کودک بودم تا بزرگترین شیطنت زندگی ام نقاشی روی دیوار بود، ای کاش کودک بودم تا از ته دل می خندیدم نه اینکه مجبور باشم همواره تبسمی تلخ بر لب داشته باشم ، ای کاش کودک بودم تا در اوج ناراحتی و درد با یک بوسه همه چیز را فراموش می کردم
گریه ام میگیرد ازدل تنگ وتنهایم، ازنگاه مانده درباران،ازسکوت من وشبهایم،گریه ام میگیرد،اما من هنوزشادم ک دراین ثانیه های پردرد..عشق خدا مانده دریادم…
******
ازنسیم پرسیدم عشق چیست؟گفت ازمن خنک تراست..ازاقیانوس پرسیدم عشق چیست؟گفت ازمن وسیعتراست..ازعشق پرسیدم چیستی؟گفت ای رفیق،نگاهی بیش نیستم..
******
خدا نکنه عاشق کسی بشی که عاشق کس دیگس خدا نکنه بهت بگه دوستت دارم ولی تو دلش چیز دیگه باشه خدا نکنه عشقت بهت اس بده و بگه : برام مهم نبودی واسه همین رفتم با عشقم خدا نکنه عشقت بهت بگه الان تو دانشگاهم ، در صورتی که بری تو ساعت و ببینی کلاسها تشکیل نشده و بعدا بفهمی عشقت با عشقش بوده ******
عشق مثل آبه میتونی تودستات قایمش کنی ولی یه روزدستاتوبازمیکنی میبینی همش چکیده بدون اینکه بفهمی دستت پرازخاطره هس
****** خدایا… مارا ببخش به خاطر همه درهایی که زدیم، و هیچ کدام خانه تو نبود
نمی دانم دوستش دارم یا نه؟! با هم قدم میزنیم با هم میخوابیـم دلم که میگیرد، آغوشش را بـــاز می کنـــــد و بر گونه هایم بوسه میزند اما نمی دانم دوستش دارم یا نه؟!
بقیه را در ادامه مطلب بخوانید
ادامه مطلب + نوشته شده در جمعه 10 خرداد 1392برچسب:,
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
ستاره و
آدرس
ali.parisa.LXB.ir لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.