داستانی شیرین از عشق که عمرش از دریاها نیز بیشتر است.
حقیقتی ساده درباره عشقی که او به من هدیه کرد.
از کجا شروع کنم؟؟؟
با اولین سلامش...
معنای جدیدی به جهان پوچ من داد...
که در آن هیچ تکرار و علاقه دیگری نبود...
او به زندگی من پاگذاشت و آن راشیرین کرد.
او قلب مرا پر کرد...
او قلب مرا با چیز های خاص پرکرد.
با آواز فرشته ها،با تصوراتی حاصل از اشتیاق و علاقه زیاد
و روح من را با انبوهی از عشق پر کرد
با و جود همراهی با او چه کسی تنها خواهد ماند؟
و هر وقت در جستجوی دستان او باشم او در کنار من است
چه مدت ممکن است از این عشق گذشته باشد
آیا می توان عشق را اندازه ساعات روز اندازه گرفت؟
آن هم اکنون هیچ جوابی ندارم اما همین قدر می دانم بگویم که...
می دانم به او احتیاج دارم تا زمانی که ستاره ها می درخشند
و او تو هستی...
