بیا یک شب که برفی سخت میبارد
سپیدی تا افق ها میرود همراه تاریکی
خدا از لطف میپوشد تن لخت درختان را
میان جامه ای زیبا سپید و دل کش و زیبا
و دنیا بر تن خود می کشد رخت عروسان را
من و تو در کنارهم جدا از شعر و از غوغای انسان ها
بری از رنج و حرمانها
بنوشیم از لبان هم شراب بوسه شیرین
زبان دیده بگشاییم و از دنیای خاموشی
برای سال دیگر تو شه ای گیریم ار نگاه هم
بپا سازیم جشن سالگرد عشق دیرین را
